ستاره صبح مامان

حال این روزای من

1395/8/23 12:11
نویسنده : مامانی
97 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

امروز تو هفته چهاردهم هستم

از هفته هفت حالم کم کم بد شد و تهوع و معده دردم شروع شد هفته 9خیلی شدید شد که دیگه نتونستم تحمل کنم و مرخصی گرفتم هفته دهم هم که کلاً بیمارستان بستری شدم  و اوضام خیلی وخیم بود . دیگه هیچی نمیتونستم بخورم - حتی یه ذره آب - همش معدم اسید ترشح میکرد و بالا می آوردم

بعدش هم که از بیمارستان مرخص شدم با سرم زنده بودم ولی هفته دوازده حالم دیگه خیلی وخیم تر شد و دوباره رفتم بیمارستان . دیگه واقعا داشتم میمردم  ..... مرگ و با تمام وجودم حس کردم .......

اون هفته هم خیلی بهم سخت گذشت دیگه نمیتونستم حرف بزنم ..... دیگه وقتی دیدم حالم خیلی بده رفتم خونه مامانم .... سعید روزی که داشت منو میبرد تو راه همش گریه کرد شاید اونم باورش شده بود که من با اون حال دیگه محاله زنده بمونم ....

تا ده روز همش زیر سرم بودم و آمپول هم میزدم تا اینکه تو شروع هفته سیزدهم یه کمی حالم بهتر شد و تونستم در حد یه لقمه چیزی بخورم ولی باز بالا می آوردم و اذیت میشدم اما با شروع هفته چهاردم حالم کمی بهتر شد و میتونم یه چیزایی بخورم ولی حالت تهوم همچنان هست ولی شدتش کم شده .....

امیدوارم تا آخر این هفته تموم بشه

خیلی نگرانم تو این یه  ماهه بجز قرص و آمپول و سرم هیچ غذای مفیدی نخوردم که .......

تو این مدت 7 کیلو وزن کم کردم و دیگه جون ندارم خیلی ضعیف شدم ..... شبا پاهام دردمیکنه و مور مور میشه .... معده درد هم که همش باهامه . گاهی وقتا سردرد شدید میگیرم

هنوز خونه مامانمم .....

فردا قراره برم دکتر تا برام آزمایش بنویسه .... وقتی بدونم تو با این همه سختی سالمی خیالم راحت میشه

این روزا همش حس میکنم تو یه دخمل ناز هستی  ..... اما هنوز زوده واسه فهمیدنش

تنها آرزوم اینه که سالم باشی ..... فقط همین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)